-
خيز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بينشاعر : خواجوي کرماني چشم موج افکن ما بنگر و دريا را بينخيز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بينبرگشا ديده و آن صورت زيبا را بيناگر از عالم معني خبري يافتهئيعيب وامق مکن و طلعت عذرا را بينچه زني تيغ ملامت من جان افشانرازير هر موي دلي واله و شيدا را بينحلقهي زلف چو زنجير پريرويان گيرگو نظر باز کن و لاله حمرا را بينباغبان گر ز فغان منع کند بلبل راعلم از قاف بقا برکش و عنقا را بيناي سراپرده بدستان زده بر ملک فناسر بر