-
محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مرانشاعر : خواجوي کرماني گر برندي در جهان خر در خلاف افکندهايممحتسب اسب فضيحت بر سرما گو مرانگر به بي آبي سپر بر روي آب افکندهايمآبروي ساغر از چشم قدح پيماي ماستکي بهوش آئيم کافيون در شراب افکندهايمما که از جام محبت نيمه مست افتادهايمليکن از سوز دل آتش در کباب افکندهايمگوشهي دل کردهايم از بهر ميخواران کبابزانکه ما چشم اميد از خورد و خواب افکندهايمغم مخور خواجو که از غم خواب را بيني بخوابدر خرابات مغان خود را خراب افکنده