-
صبحدم دل را مقيم خلوت جان يافتمشاعر : خواجوي کرماني از نسيم صبح بوي زلف جانان يافتمصبحدم دل را مقيم خلوت جان يافتمآسمان را سبزهاي برگوشهي خوان يافتمچون بمهمانخانهي قدسم سماع انس بودشاخ برگي بر کنار طاق ايوان يافتمباغ جنت را که طوبي زو گياهي بيش نيستدرمقام بيخودي طفل دبستان يافتمعقل کافي را که لوح کاف و نون محفوظ اوستخويشتن را بر کنار آب حيوان يافتمخضر خضراپوش علوي چون دليل آمد مرادر رياض وحدتش مرغ خوش الحان يافتمطائر جان کوتذرو بوستان کبرياستقطب را در