-
آفتابست يا ستارهي بامشاعر : خواجوي کرماني که پديد آمد از کنارهي بامآفتابست يا ستارهي بامشام بر نيمروز و چين در شامماه در عقرب و قصب برماهطمع دانه افکند در دامنام خالش مبر که وحشي راآتش دل بب آتش فامخيز تا مي خوريم و بنشانيمجامهي جان به آب ديدهي جامباده پيش آر تا فرو شوئيمپخته در جوش و ما بدينسان خاممي جوشيده خور که حيف بودکاين صفت نبود از خواص و عوامعاقلان سر عشق نشناسندچکند خاص با تقلب عامعشق عامست و عقل خاص وليکمه فرو رفت مي بيار غلامشمع مجلس نشست خيز نديم