-

دلم ربودي و رفتي ولي نميروي از دلشاعر : خواجوي کرماني بيا که جان عزيزت فداي شکل و شمايلدلم ربودي و رفتي ولي نميروي از دلکنم مراد دل از خاک آستان تو حاصلگرم وصول ميسر شود که منزل قربستوفايت ار برود جان کجا برون رود از دلهوايت ار بنهم سرکجا برون کنم از سرروا مدار که گردد چو وعدههاي تو باطلبحق صحبت ديرين که حق صحبت ديرينبورطهئي که نه پايانش ممکنست و نه ساحلفتاد کشتي صبرم ز موج قلزم ديدهز مهر گلشن رويت برون دمد گلم از گلنيازمند چنانم که گر بخاک درآيمم