-
زهي زلفت شکسته نرخ سنبلشاعر : خواجوي کرماني گلستان رخت خنديده برگلزهي زلفت شکسته نرخ سنبلکشيده سر ز کافور تو سنبلرسانده خط بياقوت تو ريحانچه دريابد گرش نبود تحملعروسي را که او صاحب جمالستمکن در کار مسکينان تغافلچو ريش خستگانرا مرهم از تستچه سود از نالهي شبگير بلبلاگر گل را نباشد برگ پيوندنباشد کوه سنگين را تحملبجانت کانکه برجان دارم از غموگر جزو مني اي غم برو کلاگر عمر مني ايشب برو زودتو نيز اي شب مکن بر من تطاولچو از زلفش بدين روز اوفتادمکند مستي ببادامش تنقلخ