-
گشت معلوم کنون قيمت ايام وصالشاعر : خواجوي کرماني که وصالت متصور نشود جز بخيالگشت معلوم کنون قيمت ايام وصالنيست ممکن که فراموش کنم عهد وصالگر ميسر نشود با توام امکان وصولتا گريبان تو شد مطلع خورشيد جمالهر سحر چاک زنم دامن جانرا چون صبحگشت چون زلف تو آشفته مرا صورت حالهست چون خال سياه تو مرا روز سپيدعالمي تشنه و عالم همه پرآب زلالشکرت شور جهاني و جهاني مشتاقکه حرامست نظر بيتو و مي با توحلالتا نگوئي که حرامست مرا بيتو نظردلم از درد فراقت شده از ناله چو نالتن