-
دگر وجود ندارد لطيفهئي ز دهانششاعر : خواجوي کرماني ز هيچکس نشنيدم دقيقهئي چوميانشدگر وجود ندارد لطيفهئي ز دهانشنميرسد خرد دوربين بکنه بيانشچه آيتست جمالش که با کمال معانيبخندهي نمکين پسته کم بود چو دهانشاگر چه پسته دهان در جهان بسند وليکنچنين که خون سيه ميرود ز تيغ زبانشچگونه شرح دهد خامه حال ريش درونمولي چه سود که سلطان چه غم بود ز شبانششبان تيره خيالست خوابم از غم هجرانچرا که بحر مودت نه ممکنست کرانشکجا سفينهي صبرم ازين ميان بدر افتدبرون رود ز د