-
گشته هندوي خال تومشک ختنشاعر : خواجوي کرماني گشته لالاي لفظ تو للي ترگشته هندوي خال تومشک ختنلعل را از عقيق تو خون در جگرنافه را از کمند تو دل در گرهيک زمان از سر خون ما در گذرايکه هر لحظه در خاطرم بگذريتا چه آيد ز دست تو ما را به سرسرنهاديم بر پايت از دست دلزانکه نبود ترا التفاتي به زرسکهي روي زردم نبيني درستشام هجران خواجو ندارد سحرتا تو شام و سحر داري از موي و رويطوطي خطت افکنده پر برشکراي تتق بسته از تيره شب برقمرگشته آب از لب درفشانت گهرخورده تاب از خم دل