-
قلم گرفتم و ميخواستم که بر طومارشاعر : خواجوي کرماني تحيتي بنويسم بسوي يار و ديارقلم گرفتم و ميخواستم که بر طومارفتاد در ني کلکم ز آه آتش باربرآمد از جگرم دود آه و آتش دلز پا فتادم و از دست برنيامد کاراميد بود که کاري برآيد از دستمبرو نسيم و پيامي از آن ديار بياراگر چه باد بود پيش ما حکايت توز نوبهار دهد مژده جز نسيم بهارکدام يار که او بلبل سحر خوانراسوي وطن نبرد خاک من برون ز غبارز دور چرخ فتادم بمنزلي که صباکنم بخون جگر بر بياض ديده نگارخيال روي نگ