-
حديث شمع از پروانه پرسيدشاعر : خواجوي کرماني نشان گنج از ويرانه پرسيدحديث شمع از پروانه پرسيدپريشاني زلف از شانه پرسيدفروغ طلعت از آئينه جوئيدبرون آئيد و از بيگانه پرسيداگر آگه نيد از صورت خويشوگر پرسيد از پروانه پرسيدمپرسيد از لگن سوز دل شمعبدام آئيد و حال دانه پرسيدمحبت دام و محبوبست دانهدواي جانم از جانانه پرسيدچو از جانانه جانم دردمندستحديث راست از ديوانه پرسيدمنم ديوانه و او سرو قامتنشانم از در ميخانه پرسيدحريفان گو بهنگام صبوحيز ما از ساغر و پيمانه پرسيدک