-
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پندشاعر : خواجوي کرماني سلطان ننهد بنده محنت زده را بندعاقل ندهد عاشق دلسوخته را پندمن دانم و يعقوب فراق رخ فرزنداي يار عزيز انده دوري تو چه دانيچون دجلهي بغداد شود دامن الونداز ديدهي رود آور اگر سيل برانمجهلست خردمندي و ديوانه خردمندعيبم مکن اي خواجه که در عالم معنيگر مير نهد بندم و گر پير دهد پندتا جان بود از مهر رخش برنکنم دلچون پرده ز رخسار برافکند برافکندآن فتنه کدامست که بنياد جهانياز لعل تو دل برنکنم چون مگس از قندبرمن مف