-
شکر تنگ تو تنگ شکر آمدشاعر : خواجوي کرماني حلقهي لعل تو درج گهر آمدشکر تنگ تو تنگ شکر آمدبشکر خندهي شيرين چو در آمدلبت از تنگ شکر شور برآوردقامت خويشتنم در نظر آمدچونظر در خم ابروي تو کردمسيلم از خون جگر برکمر آمدچون ز عشق کمرت کوه گرفتمهمه گويند که عمرت بسرآمدگردمي بر سر بالين من آئيعاقبت کام من خسته برآمدکامم اين بود که جان برتو فشانمگر چه پيکان غمش بر جگر آمدخواجو آن نيست که از درد بنالد
#سرگرمی#