-

توئي که لعل تو دست از عقيق کاني بردشاعر : خواجوي کرماني فراقت از دل من لذت جواني بردتوئي که لعل تو دست از عقيق کاني بردنسيم مشک تتاري بارمغاني بردز چين زلف تو باد صبا بهر طرفيکه نيک پي بلب آب زندگاني بردچه نيکبخت سياهست خال هندويتوليکن از لب من جان بلب تواني بردبساکه جان بلب آمد بانتظار لبتبتحفه پيش خيال تو لعل کاني بردبسا که مردمک چشم من ز خون جگرچرا که نام و نشانش ز بي نشاني بردخرد نشان دهان تو در نمييابدز دلبران جهان گوي دلستاني بردچو گشت حلقهي