-
مه چنين دلستان نميافتدشاعر : خواجوي کرماني سرو از اينسان روان نميافتدمه چنين دلستان نميافتدکه يقين درگمان نميافتدزان دهان نکتهئي نميشنومکه کمر در ميان نميافتدهيچ از او در ميان نميآيدبر سر پاسبان نميافتدعجب از پادشه که سايهي اوتير از او برنشان نميافتدنام دل در نشان نميآيدچشم فکرت برآن نميافتدعشق سريست کافرينش راتختهئي بر کران نميافتدکشتي ما چنان شکست کز اودود در آسمان نميافتدنرود يک نفس که از دل منديده پر ناردان نميافتدچشم من تا نميفتد پر اشکباز