-
چوعکس روي تو در ساغر شراب افتادشاعر : خواجوي کرماني چه جاي تاب که آتش در آفتاب افتادچوعکس روي تو در ساغر شراب افتادچرا که کشتي دريا کشان درآب افتادبجام باده کنون دست مي پرستان گيرولي که ديد که چون من کسي خراب افتادبسي بکوي خرابات بيخود افتادندخروش و ناله من در دل رباب افتادچو کرد مطرب عشاق نوبتي آغازمرا که خون جگر در دل کباب افتادبب چشم قدح کو کسي که دريابدکه پرده از رخ رخشندهي رباب افتاددل رميدهي دعد آنزمان برفت از چنگکمند زلف تو درحلق شيخ وشاب افتادخ