-
اي لبت بادهفروش و دل من بادهپرستشاعر : خواجوي کرماني جانم از جام مي عشق تو ديوانه و مستاي لبت بادهفروش و دل من بادهپرستصد گره در خم هر مويت و هر موئي شستتنم از مهر رخت موئي و از موئي کمهمچو ابروي تو در بادهپرستان پيوستهر که چون ماه نو انگشتنما شد در شهرمي پرستي که بود بيخبر از جام الستتا ابد مست بيفتد چو من از ساغر عشقيا دلم بستهي بند کمرت نيست که هستتو مپندار که از خودخبرم هست که نيستکه کسي را نبود جز تو درو جاي نشستآنچنان در دل تنگم زدهئي خي