-
هر که او ديدهي مردم کش مستت ديدستشاعر : خواجوي کرماني بس که برنرگس مخمور چمن خنديدستهر که او ديدهي مردم کش مستت ديدستکه مرا مردم اين ديدهي حسرت ديدستمردم از هر طرفي ديده در آنکس دارندبنگر اين کلک سخن گو که سرش ببريدستايکه گفتي سر ببريده سخن کي گويدبخطا مشک ختن بر سمنت پاشيدستگوئي ان سنبل عنبرشکن مشکفروششده زنجيري و بر کوه و کمر گرديدستزان بود زلف تو شوريده که چونرفت به چينکه دل ريش پريشان مرا دزديدستسر آن زلف نگونسار سزد گر ببرنددر قفاي تو دويدست