-
پيش صاحبنظران ملک سليمان بادستشاعر : خواجوي کرماني بلکه آنست سليمان که ز ملک آزادستپيش صاحبنظران ملک سليمان بادستمشنو اي خواجه که چون درنگري بر بادستآنکه گويند که برآب نهادست جهانچه توان کرد چون اين سفله چنين افتادستهر نفس مهر فلک بر دگري ميافتدکاين عروسيست که در عقد بسي دامادستدل درين پيرزن عشوه گر دهر مبندياد باد آنکه مرا اين سخن از وي يادستياد دار اين سخن از من که پس از من گوئيخشت ايوان شه اکنون ز سر شدادستآنکه شداد در ايوان ز زر افکندي خشتورنه اين