-
چو در گره فکني آن کمند پر چين راشاعر : خواجوي کرماني چوتاب طره به هم بر زني همه چين راچو در گره فکني آن کمند پر چين راگشودهام در مقصورهي جهانبين رابانتظار خيال تو هر شبي تا روزمگس چگونه تواند گرفت شاهين راکجا تو صيد من خسته دل شوي هيهاتچه حاجتست به گل بزم ويس و رامين راچو روي دوست بود گو بهار و لاله مرويببوي يوسف گمگشته ابن يامين راغنيمتي شمريد اي برادران عزيزچراغ مجلس ناهيد و شمع پروين رابه شعلهئي دم آتشفشان بر افروزمچه غم شقايق سيراب و برگ نسرين ر