-
کارم از دست پايمرد گذشتشاعر : خاقاني آهم از چرخ لاجورد گذشتکارم از دست پايمرد گذشتروزم از آفتاب زرد گذشتهمه عالم شب است خاصه مراکهمه عمرم به چشم درد گذشتروز روشن نديدهام ماناککه بر اين سبز تخت نرد گذشتزين دو تا مهرهي سپيد و سياهکه چو باد آمد و چو گرد گذشتبه فغانم ز روزگار وصالز آنچه بر من ز گرم و سرد گذشتهيچ حاصل بجز دريغم نيستکار خاقاني از نورد گذشتهمه آفاق آگهند که بازآن جوان عمر راد مرد گذشتخاصه کز گردش جهان ز جهانزين مغيلان سالخورد گذشتجان پاکش به باغ قدس رسيدد