-
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرمشاعر : خاقاني وحيد گنج هنر بود و بود عم به سرمجمال شاه سخا بود و بود تاج سرمدلي است معتکف و همتي است برحذرمبه سوي اين دو يگانه به موصل و شرواندلم دريد و بخائيد گوشهي جگرمهنر بدرد ز دندان تيز سين سخاگريست بر من و حالم چو ديد در بدرمسخا بمرد و مرا هر که ديد از غم و دردغم جمال برم و انده وحيد خورممنم غريق غم و اندهان که در شب و روزکه به جان مرگ را خريدارمآه به من ميرسد ز سختي و رنجزانکه سرگشته زير پرگارمجاي من نقطهاي است گوئي راست