-
بس بس اي طالع خاقاني چندشاعر : خاقاني چند چندش به بلا داري بندبس بس اي طالع خاقاني چندکه به يک نان جوين شد خرسندجو به جو راز دلش دانستيمرکب عزم وي از پاي فکندمدوانش که دوانيدن توبکشندش ز پي دفع گزندمرغ را چون بدوانند نخستور دوانيدي کشتن مپسندبه ازو مرغ نداري، مدوانسست شد لاشه به جاييش ببندکس نديده است نمد زينش خشکمفشان بر سر آتش چو سپندمچشانش به تموز آب سقروصل با حوران خوشتر به خجندفصل با حورا، آهنگ به شامهم توانيش ز شروان بر کندهم توانيش به تبريز نشاندبر چنين طفل م