-
لطف ملک العرش به من سايه برافکندشاعر : خاقاني تا بر دل گم بوده مرا کرد خداوندلطف ملک العرش به من سايه برافکندجان گفت له الفضل که وارستم ازين بنددل گفت له الحمد که بگذشتم از آن خوفشيرين مثلي بشنو و با عقل بپيوندچون کار دلم ساخته شد ساختم از خودسر شانه همي کرد و يکي موي بيفگندمردي به لب بحر محيط از حد مغربباد آمد و باران زد و جايش بپراکندبرخاست از آنجا و سفر کرد به مشرقبرداشت همان موي و بخنديد بر آن چندمرد از پي سي سال گذر کرد بر آنجاياين است و چنين به مثل مرد