-
در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ريختهشاعر : خاقاني گردون هزاران نرگسه از سقف مينا ريختهدر کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ريختهبر شب شبيخون ساخته، خونش به عمدا ريختهصبح است گلگون تاخته، شمشير بيرون آختهخون شب است اين بيگمان بر طاق خضرا ريختهکيمخت سبز آسمان، دارد اديم بيکرانزهره شکاف افتاده شب، وز زهره صفرا ريختهصبح آمده زرين سلب، نوروز نوراهان طلبخون سياوشان نگر، بر خاک و خارا ريختهشب چاه بيژن بسته سر، مشرق گشاده زال زرميشمع روح افروخته نقل مهيا ر