-
در بوتهي خاک سازي اکسيرشاعر : خاقاني آتش ز اثير و ز آسمان دمدر بوتهي خاک سازي اکسيرگه رنگ دهي به خاک و گه شمگه ياره کني ز ماه و گه تاجپر نقطهي زر سياه ملحماز رفتن توست بر تن دهرافراخته آستين معلموز آمدن تو دست گيتيبر بيرق شام سوخت پرچمتف علم تو در دم صبحروزي ده و رازدار و محرمخاقاني را تويي همه روزکاندر دلش آتشي است مدغمتاب و تب او ببين به ظاهروز جيحون ساز نوش اين سماز خوارزم آر مهر اين تبخاک در قدوهي معظمجان داروي او بيار يعنيدر گرد عنان او همي چمدر گرد رکاب او