-
طفلي و طفيل توست آدمشاعر : خاقاني خردي و زبون توست عالمطفلي و طفيل توست آدمآبستن لعل توست مريمپروردهي جزع توست عيسيزلف تو گرفت رنگ ماتمتا چشم تو ريخت خون عشاقطاووس و بهشت و مار با هماز عارض و روي و زلف داريطوبي است در آتش جهنمدر سينهي ما خيال قدتاز سلسلههاي جعد پر خمآويختي آفتاب را دوشخورشيد نميشود مسلمما را که کند مسلم آنجاکچون رطل طرب کشي دمادمجان خاک شود به طمع جرعهفرسوده شد آرزوي مرهمبا لذت طعنهي تو دل رااو را چه محل که آسمان همخاقاني خاک درگه توستدر مدحت فيلسوف