-
اي کعبهي جهان گرد، وي زمزم رسن درشاعر : خاقاني زرين رسن نمائي چون زمزم آيي از براي کعبهي جهان گرد، وي زمزم رسن درگر نيستي به چشمم با سنگ کعبه همبرهمچون دهان زمزم دندانه باد چشممدر چاه شر شروان ظلمات ظلم بيمراي نورزاي چشمه ديدي که چند ديدمزرين رسن فرو کن وز چه مرا برآورذره چه سايه دارد آن سايهام به عينهنخل از تو گشت تازه جان از تو يافت عازرمن نخلم و تو مريم، من عازرم تو عيسيفرياد ازين فسونگر زن فعل سبز چادرسرگشته کرد چرخم چون بادريسهآن استخوانش بيرون و آن