-
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقابشاعر : خاقاني خيمهي روحانيان کرد معنبر طنابزد نفس سر به مهر صبح ملمع نقابشد گره اندر گره حلقهي درع سحابشد گهر اندر گهر صفحهي تيغ سحربرده کلاه زرش قندز شب را ز تابصبح فنک پوش را ابر زره در قبابانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواببال فرو کوفت مرغ، مرغ طرب گشت دلماه برآمد به صبح چون دم ماهي ز آبصبح برآمد ز کوه چون مه نخشب ز چاهنيزهي اين زر سرخ حلقهي آن سيم نابنيزه کشيد آفتاب حلقهي مه در ربوداز چه سبب چون عرب نيزه کشيد آفتابشب عربي