-
مگر به ساحت گيتي نماند بوي وفاشاعر : خاقاني که هيچ انس نيامد ز هيچ انس مرامگر به ساحت گيتي نماند بوي وفافسردگان ز کجا و دم صفا ز کجافسردگان را همدم چگونه برسازموليک از آن نتوان يافت لذت خرمادرخت خرما از موم ساختن سهل استکه بس نماند که مانم ز سايه نيز جدامرا ز فرقت پيوستگان چنان روزي استبه مژده مردمک چشم بخشمش عمدااگر به گوش من از مردمي دمي برسدوگر بشارت لاتقنطوا رسد فردااگر مرا نداي ارجعي رسد امروزنصيب نفس من آيد نويد ملک بقابه گوش هوش من آيد نداي اهل بهشتصداي