-
داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنويشاعر : خاقاني يارب آخر يارب فرياد خوان چون نشنويداور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنويگير داد عاشقان ندهي فغان چون نشنويداد خواهم بر درت در خاک و خون افغان کنانسوي دل باز آرم از ره دهان چون نشنويآه سوزان کز ره دل ميبرم سوي دهانمن چه دانم داد عشقت را نشان چون نشنويهر زمان گوئي بگو تا خود نشان عشق چيستگاه تير افشاندن آواز کمان چون نشنويدر کمين غمزها ترکان کمان کش داشتيچون در آن دريا تو راندي جوش آن چون نشنويجوش درياي سر