-
ماهي که مه از قفاي او بينيشاعر : خاقاني خورشيد ز روي و راي او بينيماهي که مه از قفاي او بينيگردون گرهي قباي او بينيجوزا کمر کلاه او يابيآن سايه که در قفاي او بينيعاشقتر و زارتر ز من يابيجان کندن ما براي او بينياو خود نزيد براي ما هرگزهم سوختهي هواي او بينياندر دل سنگ اگر نشان جوئيخاقاني را گداي او بينيبا اين همه گنجهاي پر معنياي يار اگر شفاي او بينياز لب بفرست شربت وصلي
#سرگرمی#