-
گر بر در وصالت اميد بار بوديشاعر : خاقاني بس ديده کز جمالت اميدوار بوديگر بر در وصالت اميد بار بوديگرنه جمال رويت در روزگار بودياين فتنهها نرفتي از روزگار بر مااي کاش با چنين غم دل در کنار بوديما را غم فراقت بحري است بيکرانهگر چون دو چشمت او را يک کيسهدار بودييارب چه رونق استي بازار ساحري رادر چشم هر ستاره صد لالهزار بوديگر بر فلک رسيدي از روي تو خياليگل را به چشم بلبل کي اعتبار بوديرفتي چو آن گل ما از بهر صيد گلشنخاقان اکبر او را کي خواستار بوديخاقاني ار نبو