-
دشوار عشق بر دلم آسان نميکنيشاعر : خاقاني درد مرا به بوسي درمان نميکنيدشوار عشق بر دلم آسان نميکنيگفتن چه سود با تو که فرمان نميکنيبسيار گفتمت که زيان دلم مخواهگر تو به خوان وصلش مهمان نميکنيهجر توام ز خون جگر طعمه ميدهدکالا حديث زر فراوان نميکنيبا تو حديث بوسه همان به که کم کنماز زر حديث ميکني از جان نميکنيجان ميدهم به جاي زر اين نادره که توقرب هزار جان که تو قربان نميکنييک چشم زد نباشد کز بهر چشم زخمخاقانيا تو فکر گريبان نميکنيچون زور آزما شده دست