- نگران كبوترها هستم
سالهاي نوجواني بود كه پدرم از مأموريت يك تفنگ ساچمهاي 5/4 لوله بلند ضامندار براي من و برادرم آورده بود.
نویسنده : علي رضا دژدار
همون روز اول مادر باهامون شرط كرد كه: «نبينم يه وقت حيووني، كفتري چيزي با اين بزنينا!» (خب پس چيكار بايد ميكرديم؟!). اما... يه روز تفنگ به دست رفتم توي كوچه. بچه محلها هم بودن. يكيشون پرسيد: «بُرد تفنگت چقدره؟» گفتم: «نميدو