- خاطرات سفر حج یک زن کرمانی از سال 1309 ق / 1892 میلادی وبلاگ > جعفریان، رسول - خدا نصیب کافر نکند. کاش گردن من شکسته بود، نیامده بودیم. میان بیابان، غریب بیکس، نه آب نه آبادی، خدا پدر حاجی اسماعیل اصفهانی حملهدار را بیامرزد، زودی توی دامنة کوه چادر زدند و سه نفر غسال آوردند. بنده کاری که هرگز نکرده بودم، رفتم نشستم تا اینکه غسل دادم. کفن کردند. هر ساعت میگفتند زود باشید که عرب حرامی میآید ما را میکشد، چون توی دامنة کوه بودیم. در هر حال بعد از غسل آوردیم پایین کوه، نزدیک چادر حاجیها شتری کشتند. نعش پیچیدند در پوست شتر. ما آمدیم توی چادر. نه جرأت گریه، میگویند برای اهل حاج
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان