-
خاک توام مرا چه خوري خون به دوستيشاعر : خاقاني جان مني مرا مکش اکنون به دوستيخاک توام مرا چه خوري خون به دوستيچند از درون به خصمي و بيرون به دوستياي تازه گل که چون ملي از تلخي و خوشيچون شيفته شوم کني افسون به دوستيماني به ماه نو که بشيبم چو بينمتترک اينچنين کند که خورد خون به دوستيخونم همي خوري که تو را دوستم بليترکان غمزهي تو شبيخون به دوستيتو دشمني نه دوست که بر جان من کنندکان لب نهان کشي است چو گردون به دوستيسرهاي گردنان به شکر ميبرد لبتچون ميکني جفاي