-
جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشيشاعر : خاقاني دانم که تو ز آن لبها جاني دگرم بخشيجان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشيآري ببرد تبها گر نيشکرم بخشيتبهاست مرا در دل و نيشکرت اندر لبالا که به عذر آن دردي دگرم بخشيبا تو به چنين دردي دل خوش نکنم حقامن کيستم از عالم تا اين خطرم بخشيدوشم لقبي داد، کمتر سگ کوي خودخواهي کلهم سازي، خواهي کمرم بخشيتو ترک سيه چشمي، هندوي سپيدت منميافتم و ميخيزم تا باز پرم بخشيپروانهي جانبازم پر سوختهي شمعتگه کشتن من سازي، گاهي گهرم