-
از زلف هر کجا گرهي برگشادهايشاعر : خاقاني بر هر دلي هزار گره برنهادهاياز زلف هر کجا گرهي برگشادهايبر جان من ز طره کمينها گشادهايدر روي من ز غمزه کمانها کشيدهايالا بر وفا و مهر کز اين دو پيادهايبر هرچه در زمانه سواري به نيکوئيتو خود ز مادر از پي اين کار زادهايگفتي جفا نه کار من است اي سليم دلپنداشتي که بر سر گنج اوفتادهايديدي که دل چگونه ز من در ربودهايسخت است کار بهر چه روز ايستادهايگفتي که روز سختي فرياد تو رسماو را به دست خصم چرا باز دادهايخاقاني