-
سوختم چون بوي برنايد ز منشاعر : خاقاني وآتش غم روي ننمايد ز منسوختم چون بوي برنايد ز منعشق بازاري نيارايد ز منمن ز عشق آراستم بازارهادل ز محنتها نياسايد ز منتا نيارم زر رخ از لعل اشکبيتو داني هيچ نگشايد ز مناي خيال يار در خورد آمديبوي بيماري همي آيد ز منگر نگيرم دربرت عذر است از آنکتا کلاه عمر نربايد ز مندست بر سر زانم از دست اجل
#سرگرمی#