-
همه درد چشم تو شد هستي توشاعر : خاقاني شو از نيستي توتيايي طلب کنهمه درد چشم تو شد هستي توز گنبد برون شو بقايي طلب کنچو در گنبدي همصف مردگانيجدا زين خدايان خدايي طلب کنخدايان رهزن بسي يابي اينجابه از هفت و نه پادشايي طلب کنمر اين پنج دروازهي چار حد راز رندان وقت آشنايي طلب کنمگو شاه سلطان اگر مرد درديبه زير گليم گدايي طلب کنکليد همه دار ملک سلاطينز تشنه دلان ناشتائي طلب کنبه سيران مده نوشداروي معنيبه خاقاني آي و نوايي طلب کنبه باغ دل ار بلبل درد خواهيوراي خرد پيش