-
گوئي بت من چون ز شبستان بدر آيدشاعر : خواجوي کرماني حوريست که از روضهي رضوان بدر آيدگوئي بت من چون ز شبستان بدر آيدچون سرو من از خانه خرامان بدر آيدديگر متمايل نشود سرو خرامانچون چشمهي خورشيد درخشان بدر آيدهر صبحدم آن ترک پري رخ ز شبستاناشکم که ازين ديدهي گريان بدر آيدآبيست که سرچشمهاش از آتش سينهستهر چند که دود از دل بريان بدر آيدتا کي کشم از سوز دل اين آه جگر سوزمانند تو سروي که ز بستان بدر آيدشرطست نه بر چشمه که بر چشم نشانندباشد که از آن چاه ز نخدان بدر آيدزينسان ک