-
مشنو که دل خستهي ديوانه ما راشاعر : خواجوي کرماني شوريدگي از سلسلهي موي تو نبودمشنو که دل خستهي ديوانه ما راترک فلکي بندهي هندوي تو نبودمشنو که گر آن طرهي زنگي وش هندوستچشمم همه در گوشهي ابروي تو نبودمشنو که چو در گوشهي محراب کنم رويمقصود من از هر دو جهان روي تو نبودمشنو که گر از هر دو جهان روي بتابممنزلگه من خاک سر کوي تو نبودمشنو که شبي تا سحر از آتش سودااز زلف کژ و غمزهي جادوي تو نبودمشنو که پريشاني و بيماري خواجويا ميل من سوخته دل سوي تو نبودمشنو که چراغ دل من رو