-
چه کسانند که در قصد دل ريش کسانندشاعر : خواجوي کرماني با من خسته برآنند که از پيش برانندچه کسانند که در قصد دل ريش کسانندکه مرا تا نکشند از غم خويشم نرهانندميکشند از پي خويشم که بزاري بکشندمهمچو فرهاد بجز شربت زهرم نچشانندصبر تلخست و طبيبان ز شکر خندهي شيرينهيچ داني که شب هجر تو چون ميگذرانندايکه بر خسته دلان ميگذري از سرحشمتصبر از آن نرگس مخمور توانا نتوانندگر تواني بعنايت نظري کن که ضعيفانگر نصيبي بگدايان محلت نرسانندچه تمتع بود ارباب کرم را ز تنعمآبم اين طايفه بي ر