-
اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبندشاعر : خواجوي کرماني بر گير بارم از دل و بار سفر مبنداي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبندبر روي ما نظر فکن و نقش زر مبنددر اشک ما نگه کن و از سيم در گذرپاي دل شکسته بزنجير درمبندما را چو در سلاسل زلفت مقيديمهر دم خروش و غلغله در کوه و در مبندفرهاد را مکش بجدائي و در غمشچندين طمع برآن بت بيدادگر مبنداي دل مگر بياد نداري که گفتمتبر ياد لعل او سر درج گهر مبندور آبروي بايدت اي چشم درفشانگلزار را بروي من خسته در مبنداي باغبان گرم ندهي ره بپاي گلچون ن