-
سريست مرا با تو که اغيار نداندشاعر : خواجوي کرماني کاسرار مي عشق تو هشيار نداندسريست مرا با تو که اغيار ندانداز شوق خطت نقطه ز پرگار ندانددر دايرهي عشق هر آنکس که نهد پايباز از سرمستي ره گلزار نداندگر بلبل دلسوخته بيرون رود از باغدر قيد غمت حال گرفتار نداندهر کس که گرفتار نگردد به کمنديقدر لب شيرين شکر بار نداندتا تلخي هجران نکشد خسرو پرويزحال من دلخستهي بيمار نداندهر دل که نشد فتنه از آن نرگس بيمارکان هندوي دل دزد سيه کار نداندچون حال دل از زلف تو پوشيده توان داشتبا يار چ