-
ز حال بيخبرانت خبر نميباشدشاعر : خواجوي کرماني بکوي خسته دلانت گذر نميباشدز حال بيخبرانت خبر نميباشدوليک چشم تو بر سيم و زر نميباشدز اشک و چهره مرا سيم و زر شود حاصلگرت ز نالهي ما دردسر نميباشدسري بکلبهي احزان ما فرود آورمه دو هفته ازين خوبتر نميباشددو هفته هست که رفتي ولي بناميزدبدين لطافت و خوبي بشر نميباشدنه ز آب و خاک مجسم که روح پاکي از آنکهشب فراق تو گوئي سحر نميباشدبشب رسيد مرا روز عمر بيتو وليککه قوت خسته دلان جز جگر نميباشدتوام جگر مخور ارزانکه من خورم شا