-
درد غم عشق را طبيب نباشدشاعر : خواجوي کرماني مکتب عشاق را اديب نباشددرد غم عشق را طبيب نباشدخطبهي توحيد را خطيب نباشدکشور تحقيق را امير نخيزددر دم صبح احتياج طيب نباشدبا نفحات نسيم باد بهارانعمر گرامي بجز حبيب نباشددر گذر از عمر آنکه پيش محبانترک چمن کار عندليب نباشدايکه مرا باز داري از سر کويشمعتکف کعبه را صليب نباشدساکن بتخانهئي ز خرقه برون آيکشته غم را غم از رقيب نباشداز تو به جور رقيب روي نتابمگر تو بتيغش زني غريب نباشدهر که غريبست و پاي بند کمندتدعوي دانش کند لبيب نباشدمنکر