-
دل من زحمت جان برنتابدشاعر : خواجوي کرماني که در ملکي دو سلطان برنتابددل من زحمت جان برنتابدعنان از کوي جانان برنتابدگرش همچون سگان کو برانندکسي کو بار هجران برنتابدکجا در خلوت وصلش بود باريقين ميدان که سامان برنتابدسري کز سر عشقش نيست خاليمکن چندين که چندان برنتابدنگارا تکيه برحسن وجوانيکه عاشق زحمت جان برنتابددلا در باز جان در پاي جانانکه درد عشق درمان برنتابدچو خواجو در غمش ميسوز و ميساز
#سرگرمی#