-
![دردا که يار در غم و دردم بماند و رفت](/userfiles/Article/1389/06esfand/01/khajoo-kermani.jpg)
دردا که يار در غم و دردم بماند و رفتشاعر : خواجوي کرماني ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفتدردا که يار در غم و دردم بماند و رفتجامي نداد و زهر جدائي چشاند و رفتمخمور بادهي طرب انگيز شوق رااز من رميد و توسن بختم رماند و رفتگفتم مگر بحيله بقيدش در آورمدر بحر خون فکند و جنيبت براند و رفتچون صيد او شدم من مجروح خسته راتن را در اين حظيره سفلي بماند و رفتجانم چو رو به خيمه روحانيان نهادگلگون ز راه ديده ز صحرا براند رفتخون جگر چون در دل من جاي تنگ يافتآمد بباغ و آنهمه فرياد